كوچه باغ تنهايي

متن مرتبط با «همان» در سایت كوچه باغ تنهايي نوشته شده است

همان گریه که آشناست

  • صدای گریه ی زنی میآیدبه گوشم آشناستهمان گریه که بالای جسم بی جان پدرم بلند شدو بعد از پسهمان گریه که لباس نو برای عید نداشتیم بلند میشدهمان گریه که از دستان لت و پار شده از سوزن های فرو رفته در دستش که صاحب پیراهن با اکراه تحویلشان میگرفتند بلند میشدهمان گریه که شب ها از تاول های پایش که به خاطر کرایه ندادن مسافت های آنچنانی را طی میکرد بلند میشدهمان گریه که برای التماس ها به صاحب خانه بلند میشدهمان گریه ها که از سرما زیر پل به خود میپیچیدم بلند میشدهمان گریه که جلوی هر کس و نا کسی برای کار گرفتن بلند میشدهمان گریه که هر وقت نانی برای خوردن نداشتیم صدایش بلند میشدو همان گریه که حالا بالا سر پسر یکی یکدونه اش که از بیماری و گرسنگی جان داده است بلند شده استآن پسر خود من هستم... + نوشته شده در شنبه پنجم فروردین ۱۴۰۲ ساعت 12:32 توسط فاطمه سادات حیدری  |  بخوانید, ...ادامه مطلب

  • امشب

  • معمولا نمیذارم کسی ببینه که دارم اشک می ریزم ... اما امشب دلم میخواد یه عالم گریه کنم ...نمیدونم چرا اما میخوام بلند بلند گریه کنم ... و یه نفر باشه و منو ببینه و دلش برام بسوزه ...از ترحم متنفرم ... اما امشب میخوام بهم ترحم بشه ...من خیلی تنهام ... خیلی ...فکر می کردم حق مسلم هر آدمی داشتن دوستیه که کنارش بتونه با صدای بلند بخنده و گریه کنه ......,امشب شب مهتابه,امشب ميخوام مست بشم,امشب شام چی بپزم,امشب منم مهمان تو,امشب شب مهتاب,امشب شب مهتابه لیلا فروهر,امشب دلم گرفته,امشب شب عشقه,امشب كه مست مستم,امشبم مثل همیشه محشری ...ادامه مطلب

  • جدیدترین مطالب منتشر شده

    گزیده مطالب

    تبلیغات

    برچسب ها