گاهی باید یک حرف را برداشتساده خندید و به کوچه تنهایی گفتکوچه نهایی ... جایی که آخرین خورشید طلوع خواهد کردو اخرین باران باریدن خواهد گرفت...و رهایی میشود تعبیر آن خنده های ساده و آرام:سعی میکنم بیشتر از کوچه تنهایی بنویس , ...ادامه مطلب
یک وقت هایی نه دلت می آید که زندگی نکنی و مرگ را تجربه کنی، و نه دلت میخواهد روزهای تلخ و بی هدف ِ الانت را زندگی کنی. حالتی میخواهی که هم مثل مرده ها بی جان باشی اما نمرده باشی، هم مثل زنده ها نفس بکشی اما زنده هم نباشی. این وقت هاست که از ذهنت رد میشود «کاش اتفاقی می افتاد میرفتم به یه خواب عمیق، مثل ِ کما» . گاهی دلت یک خواب ِ عمیق میخواهد که چشمانت را ببندی، باز که کردی همه چیز درست شده ,هایی ...ادامه مطلب